شايانشايان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

خانواده سه نفره ما

امان ار اين اداره

سلام به ني ني نازم كه وارد 13 هفتگيش شده و حالا ديگه واسه خودش خانم يا آقاييه اين روزا با وضعي كه اداره پيدا كرده من براي خودم رئيس ،معاون ،مهندس،كارمند،تايپيست،تلفنچي و .... هستم و امروز تا همين الان كه ساعت 7 بعداز ظهره مشغول انجام امور جاري مملكت هستم اينجوري: و الان تو اين مايه هام: ديگه چاره اي نيست بجاش الان اميد مي آد دنبالم وهمشو سر اون خالي مي كنم شوخي كردم. فكر نكني من مامان بداخلاقي هستم اتفاقا خيلي هم باجنبه ام و در آن واحد 80 كار مختلف رو يهو انجام ميدم.براي مثال: خوب ديگه من برم كه نگن چقدر از خودش تعريف مي كنه ...
21 خرداد 1390

........

امروز آخرين روزيه كه ماماني و بابايي پيش ما هستند و فردا تقريبا بعد از يك هفته دارن برميگردن شاهرود اين روزا من خيلي راحت بودم و خوش مي گذشت. ديگه لازم نبود به فكر غذا درست كردن باشم   ولي ني ني جون خودمونيما ،اين روزا يه كم خودتو واسشون لوس مي كرديا .خوب البته حقم داري نوه اول دو طرفي ديگه جيگر.چه شود..........     ...
11 خرداد 1390

هفته11

سلام به ني ني گلم اميدوارم كه حالت خوب و دماغت چاق باشه .ما الان تو هفته 11 هستيم و ديگه مي تونم بهت بگم ني ني.چون ديگه فكر كنم همه چي داري اگه از حال مامان بپرسي بايد بگم پري شب حالم خيلي بد شد و مثل فيلما همش تو دستشويي بودم ولي خدا رو شكر كلا مامانيتو زياد اذيت نمي كني  . يه ويدئو خيلي خوشگل از مراحل رشد جنين ديدم خيلي جالب بود اون موقع به تو فكر مي كردم كه خيلي از اون مراحل رو پشت سر گذاشتي و به سلامتي و اميد به خدا تا دو هفته ديگه يه ني ني سه ماهه اي . تازه يه هفته پيش تو مانيتور خانم دكتر ديدمت .مي گفت كه همه چيت خوبه ولي واسه من زياد قابل تشخيص نبودي فقط يه چيز كوچولو كه تكون مي خورد.قربونت برم  سالم...
9 خرداد 1390

مشهد

امروز مامان و بابا از شاهرود رفتن مشهد و دايي هادي و زهره جون از مشهد برگشتن. قرار بود اين روزا ما هم با مامان اينا مشهد باشيم كه چون دكتر گفت سه ماهه اول بهتره نري مسافرت منصرف شديم. اشكال نداره كوچولوي من، شما اونجا تو بهشت به امام رضا بگو وقتي رفتم كره زمين با مامان و بابام مي آم مشهد. ...
26 ارديبهشت 1390

لازانيا

با سلام ورودمون را به هفته 9 به خودم و كوچولوم تبريك مي گم و همچنين به اميد كه اين روزا براي رتق و فتق امور تلاش زيادي از خودش در وكنه و همچنين صبحها واسه بيدار كردن من كه البته اين مورد از قبلم بود ديشب خونه خانواده همسر بوديم و 2 تا تولد بود. پدر بزرگ و عمو آيدين. شام و كيك خورديم البته خودتم در جريان هستي و از اونجايي كه حالم بد نشد حتما تو هم لازانيا دوست داشتي عزيزم. ديشب به خاطر سريال ستايش و ماجراي پدر شوهره كه دوست داشت نوه اش پسر باشه و سكه هاي زيادي براش فرستاد كلي راجع به تو هم بحث شد ولي به قول خواننده پرآوازه نسل جوان تو هرچي كه باشي خود قند و نباتي، شكلاتي شكلاتي ،...
24 ارديبهشت 1390

لوبياي سحر آميز

 كوچولوي نازم طبق تحقيقات به عمل آمده من الان شدي اندازه ناخن انگشت شصت!!!!البته اينو تو مقاله اي كه خوندم نوشته بود و راجع به سايز انگشت و ناخن صحبتي نشده بود.از نظر من بهترين اسم واسه الان شما همون لوبيا هستش (لوبياي قرمز) كه شديدا تكون مي خوره يه عكس هم كه مربوط به اين زمان مي شه ديدم واقعا هيجان انگيز بود و عجيب.الان ديگه توام دست و پا داري خيلي خيلي خيلي كوچيك و تقريبا تو همين روزا قلبت شروع به تپيدن مي كنه اميدوارم كه سالم و سرحال رشد كني و بياي اينم براي در نظر گرفتن قانون احتمالات اينم يه شكلك خوشگل   ...
13 ارديبهشت 1390

باورنكردني ترين لحظه زندگي

لوبياي كوچيك و دوست داشتني ام  لحظه اي كه مطمئن شدم تو رو دارم يكي از عجيب ترين لحظات زندگيم بود كه نمي تونم بگم چه حسي داشتم  باوركردني نبود اصلا اما الان كه تقريبا 10روز از اون موقع ميگذره هر لحظه به بودنت فكر مي كنم و خدا را به خاطر وجودت شكر مي كنم.من و اميد كه حالا باورمون شده مامان و بابا هستيم براي سلامتيت دعا مي كنيم و تمام تلاشمون رو انجام ميديم.البته خاطره اون روز و عكس العمل هامون تا هميشه توي ذهن من باقي مي مونه مي دونم كه وقتي از بهشت اول وارد دل من و بعدش وارد اين دنيا بشي با خودت همه خوبياي اونجا رو مي آري فرشته كوچولوي دوست داشتني ...
12 ارديبهشت 1390